یک شب که عشقت باز از دل در گذر شد
نام تو را بردم پیاپى تا سحر شد
تا صبحدم آن شب به یادت گریه کردم
هر قطره اشکم در پى تو در سفرشد
قابل نبودم تا جمالت را ببینم
امّا قسم بر تو که شوقم بیشتر شد
شد علّت دورى من از تو ، عُیوبم
دل مبتلا هر روز بر عیب دگر شد
هر بار آهم شد مؤثّر بر دل تو
کار بدى کردم که آهم بى اثر شد
خود واقفم یارى ز من بدتر ندارى
دست ولایت از سر من بر نداری
زاده شدم تا با غم خوبان بمیرم
زشتم، به پایت ، خوبتر از جان بمیرم
خواهم به محرابم به هنگام نمازم
یا در تلاوت کردن قرآن بمیرم
من دوست دارم در میان شورِ یاران
با ذکر نامت در صفِ خوبان بمیرم
آلوده باشد دیدهام اما مدد کن
در موقع جان دادنم گریان بمیرم
سلطان عشق آید به بالینم بگوید
خوش آمدى ، با دیدنش عطشان بمیرم
من دوست دارم مرگ را با دیدن تو
هر غصّه را با لحظهاى خندیدن تو
من دوست دارم تا حضورت را ببینم
مستى ایّام ظهورت را ببینم
اى عابر پس کوچه هاى دل کجایى ؟
خواهم متانت در عبورت را ببینم
عالم اگر ظلمت شود باکى ندارم
اى فاطمى سیرت چو نورت را ببینم
من دوست دارم در شعاع نورِ پاکت
سر خوردگى خصم کورت را ببینم
منّت کش عالم نگردم لحظه اى من
در خانه دل گر حضورت را ببینم
اى حاضر و ناظر به اعمالم ، کجایى؟
گریه مکن دیگر به افعالم ،
کجایى؟
اى گمشده در کوچه هاى غفلت دل
اى گوهر نشناخته در حیرت دل
اى سفره دار آفرینش بىنگاهت
شد رزق ما محدود ، رفته برکت دل
حاصل ندارد بى تو عمر نوح کردن
نسیان تو اى بهترین،شد آفت دل
ما را براى انتظارت آفریدند
ممزوج شد با انتظارت فطرت دل
جانا به راه عشق تو ، ایمان ببازیم
یادى ز ما کن تا بیادت جان
ببازیم
اى آیه ها صبح و مساء در انتظارت
قرآن ، مناجات و دعا در انتظارت
خلق خدا چشم انتظارانِ ظهورت
تنها نه خلقى که خدا در انتظارت
دست خدا ، دیگر به در از آستین شو
اى ذوالفقار مرتضى در انتظارت
اى ذرّه هاى آفرینش بى قرارت
مروه ، صفا ، زمزم ، منا در انتظارت
کو پرچم هل من معین آل زهرا ؟
اى سرزمین کربلا در انتظارت
اى یوسف کنعانى زهرا کجایى ؟
موعود کعبه ، منجى دلها کجایى ؟
اى شارع احکام دین برگرد برگرد
اى رشته حبل المتین برگرد برگرد
دریاب گمراهانِ درعصیان فنا را
اى رهنماى متّقین برگرد برگرد
گلشن ، کویر غفلت از یاد تو گردد
اى لالۀ صحرا نشین برگرد برگرد
آید به گوش از کربلا شبهاى جمعه
آواى بانوى حزین برگرد برگرد
ذکر شهید کربلا این بود وقتى
افتاد از زین بر زمین ، برگرد برگرد
برگرد تا خون شهیدان زنده گردد
برگرد تاشیعه به دوران زنده گردد
گویند مىآیى ولى مُردیم، بازآ
در شام هجران تو افسردیم، بازآ
بى تو صفا از زندگىها رخت بسته
از دل طراوت رفت، پژمردیم، بازآ
عشق على و شیعهگى جرم است، آرى
ارثِ غریبى از على بردیم بازآ
طعنهکِش ایّام هجران تو گشتیم
ما خونِ دل در خونِ دل خوردیم، بازآ
بشنو تمناى دل بیچارگان را
گرچه تو را صد بار آزردیم، بازآ
ما مُجرمیم امّا تو خوب و با گذشتى
دیدى بدى از ما فزون ، امّا
گذشتى
نور خدایى تو ، به بدخواه تو لعنت
بدرالدّجایى تو ، به بدخواه تو لعنت
سر تا قدم تصویر قرآن خدایى
شمس الضّحایى تو ، به بدخواه تو لعنت
هر جا که هستى ، جانِ ما ، جانت سلامت
اصلِ بقایى تو ، به بدخواه تو لعنت
بین قنوتت یک دعا بهر گدا کن
روح دعایى تو ، به بدخواه تو لعنت
بر سرزمین قلب عشّاق حسینى
فرمانروایى تو ، به بدخواه تو لعنت
اصلِ ولایت در وجودت منجلى شد
لعنت به هرکس مُنکرِ آل على شد
بگذار تا چشم انتظار تو بمانم
بگذار من هم بى قرار تو بمانم
جان را به کف بنهاده و سوى تو آیم
اذنم بده تا جان نثارِ تو بمانم
جانم سپر گردد تو را در هر بلایى
گردم فدایى ، پاى کار تو بمانم
ننگت نباشم ، گُل شوم بر سینه تو
تا زندهام در انتظار تو بمانم
ازحق بخواهم تا مرا پاکم نمایى
در کربلا با دستِ خود خاکم نمایى