شعر هیئت

اشعار آئینی

.

.


 

خسته از الفاظِ تو خالی شدم

طالبِ یک جو سبکبالی شدم

 

پُر شدم از ادّعاهای بزرگ

از صفای معرفت خالی شدم

 

سر به زیری ام چه شد ؟ آرامشم !

از چه من اینگونه جَنجالی شدم

 

با تو بیگانه شدم ، تا آشنا

با مَترسک های پوشالی شدم

 

جای کسبِ عشق ، در بازار دین

قانع بر روزی دلّالی شدم

 

روی دوشم بار دنیا می برم

باختم ، مشغول حمّالی شدم

 

هول دنیا ، حال خوبم را ربود

مبتلا یارب ، به بدحالی شدم

 

جای کسب نور از فیض سکوت

بد دچارِ درد نقّالی شدم

 

آه ، اِنگاری خُرافاتی دلم

معتقد بر فال و رمّالی شدم

 

هر زمانی خواستم پَر وا کنم

روبرو با صد بَداِقبالی شدم

 

فُطرسی کو پر زدن یادم دهد ؟

گوشه گیرِ بی پَر و بالی شدم

 

کی شود بینم که با اهلِ سحر

زائری با فارغُ البالی شدم

 

خوش بُود با دردِ هجران ساختن

یا حسینی گفتن و جان باختن

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی