شعر هیئت

اشعار آئینی

.

.


دلم از زلف پریشان تو آشفته تر است

سهمم از هجر تو چشم تر و خونِ جگر است



ذره ای خاک شود مانع وا گشتن پلک

پاک بنما که چنین بودن من درد سر است



با خبر نیست کسی از غم پنهانی من

با وجودی که دلم از تب تو شعله ور است



کار دل بی تو فقط سوختن و ساختن است

چه کند آن که ز دلدار خودش بی خبر است



آتش دوری تو بال برایم نگذاشت

بی پر و بال به دور تو پریدن هنر است



پای من تا به سر کوچه ی تان هم نرسید!

طاقت من ز اویس قرنی بیشتر است



غرق ظلمت شده ام، روشنی چشم جهان!

دیده ی بی رمقم تا تو بیایی به در است

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی