شعر هیئت

اشعار آئینی

.

.


الهی کوفه را لطف و صفا نیست
نشان از ناله های مرتضی نیست

تمام نخلها چشم انتظارند
که آبی بهتر از اشک وفا نیست

یتیمان چشم بر در بیقرارند
خبر از نان خرمای خدا نیست

فقیری گوشه ی ویرانه گریان
غم او را کسی مشکل گشا نیست

ولی نامرد ملعون ابن ملجم
شده خندان و در چشمش حیا نیست

نمک نشناس می خندد به زینب
که زینب شد یتیم ای وای امشب

غریبانه ترین تشییع پیکر
شده امشب بپا از بهر حیدر

علی را نیمه ی شب غسل دادند
رود در نیمه شب پیش پیمبر

 
به استقبال او زهرا بیاید
به همراه گل نشکفته پرپر

علی درد و غمش را برد با خود
که عمرش بود درد و غم سراسر

ز هر زخمی برایش سخت تر بود
که بیند چهره ی نیلی همسر

همان که این جهان نشناخت او را
میان درد و غم انداخت او را

علی نشناخته از این جهان رفت
دل بشکسته با درد نهان رفت

به دیده خالی از تصویر نیلی
به حنجر داشت از غم استخوان رفت

علی شد پیر از این غصه یارب
چرا یارش از این دنیا جوان رفت

همان یاری که بین کوچه افتاد
صدای ناله اش تا آسمان رفت

علی راحت شد از داغ مدینه
به سوی بانوی قامت کمان رفت

امیرالمؤمنین رخت سفر بست
سرش بشکسته بود و چشم تر بست


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی