شعر هیئت

اشعار آئینی

.

.


از خود فرار کردم و لا یُمکِن‌ُالفِرار
امشب دوباره آمده‌ام بر سر قرار

رسوای خویش گشتم و غرق خجالتم
من آمدم - ولی تو به روی خودت نیار

من در میان راه زمین خورده‌ام بیا
از بس که بار آمده بر روی دوش - بار

آنقدر در حجاب خودم غوطه می‌خورم
حتی تو را ندیده‌ام این گوشه و کنار

امشب که گریه‌های تو باران گرفته است
از چشم خشکسال منم قطره‌ای ببار

اصلاً وکیل ما تو و ما هیچ کاره ایم
ما خویش را به دست تو کردیم وا گذار

در انتظار آمدنم ایستاده‌ای
شاید به این امید که می آیمت به کار

امشب برای این که بیایی به پیش ما
انگشت روی روضه‌ی دلخواه خود گذار

امشب مرا به خانه‌ی مادر ببر که باز
آنجا نشسته چشم کبودش به انتظار

ما را ببر که گریه بریزیم پشت در
مانند بچه‌های عزادار و بی قرار


برگرفته از وبلاگ وزین امام رئوف

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی