شعر هیئت

اشعار آئینی

.

.

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جواد پرچمی» ثبت شده است

ما را در این شب ها تمنا می نویسند

مجذوب وصف و وصل لیلا می نویسند

من قطره ای ناچیزم اما مطمئنم

آخر مرا هم پای دریا می نویسند

اصلا چه بهتر که مرا هم چند سالی

کلب نگهبان همین جا می نویسند

ایل و تبارم را که نوکر می نویسند

ایل و تبارت را که آقا می نویسند

امشب برای ما کمی باران بخواهید

هر آنچه می گویی همان را می نویسند

این طاق نصرت ها که بالا رفته ما را

پروازهای رو به بالا می نویسند

چشم من و دست کریمت مهربانا

امشب صدایت می زنم من یا ابانا

تنها ، غریب ، بی کس و بی آشیان شدی

تبعیدی مجاور یک پادگان شدی

 طوفان غم شکوه بهار تو را گرفت

بیهوده نیست این همه رنگ خزان شدی

 آقا ...  مدینه ، سامره فرقی نمیکند

وقتی شبیه مادر خود قد کمان شدی

 

عاشقان در حجاب یکدگرند
پرتو آفتاب یکدگرند
گاه تصویر قاب یکدگرند
همه زیر نقاب یکدگرند

سعی دارند جلوه کم بکنند
خویش را وقف نام هم بکنند

فاطمیّات یارهای هم‌اند
هر کدام افتخارهای هم‌اند
همه آئینه‌دارهای هم‌اند
دفن بین مزارهای هم‌اند

گاه زینب؛ گه ام کلثومند
هم‌طراز امام معصومند

شده ام بی قرار ، بی زهرا
مثل ابر بهار ، بی زهرا
وای بر زندگی پس از یارم
اُف بر این روزگار ، بی زهرا
مانده ام که چرا نمُردم من
چه کنم بی نگار ؟ بی زهرا ؟
کودکانم یتیم ، بی مادر 
همگی داغدار ، بی زهرا
خانه ام سوت و کور و خاموش و
پُر ز گرد و غبار ، بی زهرا
حسنم مانده با تماشای
چادری وصله دار ، بی زهرا
یار در خاک خفته ای دارم
حرفهای نگفته ای دارم ...

امسال هم گذشت ولی یار بر نگشت

آشفته ام که ماه شب تار بر نگشت

گفتم دوای درد من از راه می رسد

امّا طبیب این دل بیمار بر نگشت

وقتی کسی به دیدن یوسف نمی رود

حق می دهم که بر سر بازار بر نگشت

گرد علی ضریح تو اندر طواف شد
راه میان خانه و مسجد مطاف شد

دست چهل نفر همه در جنگ با علی
دست تو با تمامی‌شان در مصاف شد

تنها امید دست خدا بود دست تو
دستت شکست و دست علی در کلاف شد

 

پَرِ شکسته به بالا نمی رسد هرگز

تلاش می کند اما نمی رسد هرگز

کبوتری که هوایی نشد در این وادی

به آسمان تمنا نمی رسد هرگز

اگر اجازه نیاید که تا ابد معشوق

به سوی خانه لیلا نمی رسد هرگز

چنان مقام به عشاق می دهد الله

به فکر مردم دنیا نمی رسد هرگز

مقام و سلطنت و پادشاهی عالم

به پای رعیتی ما نمی رسد هرگز

و بی ولای تو و خانواده ات آقا

کسی به عالم معنا نمی رسد هرگز

بدون گوشه ی چشم تو شیعه در محشر

به خاک بوسی زهرا نمی رسد هرگز

مسیح آل محمد ، مسیح زهرایی

به گرد پای تو عیسی نمی رسد هرگز

پَرَم به شوق هوای تو وا شده آقا

کبوتر تو به سویت رها شده آقا