شعر هیئت

اشعار آئینی

.

.

۸ مطلب با موضوع «امام جواد (ع) :: مولودیه» ثبت شده است

حسّ باران در نگاه ساده ات
شوق رفتن در مسیر جاده ات
 
مبدا مشهد، مقصد من کاظمین
نقشه ی  راهم گل سجاده ات
 
می روم از سنگلاخ عاشقی
 
تا نهایت های دور افتاده ات
 
رفتن و رفتن بدون وقفه ای
 
شیوه ی  شب گردی دلداده ات
 
می رسم یک روز بر دروازه ی
چشم های مهربان و ساده ات
 
جا گرفته کهکشانی از غزل
 
در مدار زلف پیچ افتاده ات
 
در تفرّج گاه صبح شعر من
دبّ اکبر می شود کباده ات
 
حضرت والا، امام  عالمین
یوسف زهرای شهر کاظمین

می نویسم سر خط نام خداوندِ رضا
شعر امروز بپرداز به لبخند رضا

آنکه با آمدنش آمده محشر چه کسی ست؟
از تو در آل نبی با برکت تر چه کسی ست؟

آنکه از آمدنش عشق بیان خواهد شد
"
عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد "

قسم به آنکه به گنجشک بال و پر داده است
همان که بال قنوت دم سحر داده است

قسم به سوره ی خورشید و آیه آیه ی آن
که نور را به دل روشن بشر داده است

قسم به آه درختی بدون بَر که به جبر
شکوه ساقه ی خود را به یک تبر داده است

دمیده بر دم صور مدینه اسرافیل
ترانه خوانده و آواز عشق سر داده است

که هان تمامی هفت آسمان نظاره کنید
فلک به دامن خورشیدتان قمر داده است

کسی که وارث پیغمبر است ابتر نیست
خدا دوباره به این خاندان پسر داده است

پسر نه، کوثر قرآن ضامن آهو
جواد آل علی جان ضامن آهو

هر که دل بُرد، دلبر ما نیست
هر که نازی فروخت، لیلا نیست
هر که هویی کِشَد، مسیحا نیست
هر کسی با تو نیست، با ما نیست
دلبر محض، غیر مولا نیست
 
کیست مولا و فیه نور ِاله
قد تجلّی بِنورهِ الله
گه خدا آینه است و مولا گاه
وسط و ابتدا و آخر راه
ذره ای فرق بین آنها نیست
 

باز شبیه شب بارانی ام

زاده ی دریایم و طوفانی ام

 

مثل اویس از قرن آواره ام

در پی یاران خراسانی ام

 

عاشقی ام را همه فهمیده اند

مهر شده مهر به پیشانی ام

 

دست نسیم است سر گیسویش

دست خودم نیست پریشانی ام

 

ابروی او نورٌ عَلی نور شد

عاشق این طاق چراغانی ام

 

داده جنون هستی من را به باد

روز نخستی که شنیدم جواد

 

زندگی شمس الشموسی   آقازاده شاه طوسی

 

آسمونیا دسته دسته     میان برا گهواره بوسی

 

(ذکر باب المراد   سیدی یا جواد ع)۲

 

پدر با نگاهت ٬ترانه مادر می گیره

 

مدینه دوباره٬بوی علی اکبر ع می گیره ۲

 

امشب خدایی شد دلم

 

ابن الرضایی شد دلم ۲

 

((مولا جواد ابن الرضا ع ۲))

 

وقتی بساط عشق بازی چیده می شد

سجاده سبزی کنارش دیده می شد

یک پیرِ عاشق بادعای مستجابش

در امتحان عاشقی سنجیده می شد

صبرش اگر چه شهره ی هفت آسمان بود

گه گاهی از زخم زبان رنجیده میشد

گویا دوباره کوثری در بین راه است

کم کم سحر شام دل غمدیده می شد

از نور زهراییِ این  فرزندخورشید

طومار غربت در جهان برچیده میشد

دانید این اسطوره دلدادگی کیست؟

در آسمانها این چنین نامیده میشد

 

او کیست؟آقازاده شمس الشموس است

آرامش جان و دل سلطان طوس است

 

دعبلم کن تا برای تو غزلخوانی کنم

با غزل های تو اظهار مسلمانی کنم

من که نیت کرده ام آقای من رخصت بده

سر در باب الجوادت را چراغانی کنم

 

****

 

من و حصن حصین همسایه

من و حبل متین همسایه

سالیانی دل مرا برده

پسر نازنین همسایه

 

****

 

وَجهُهُ طلعة الرشیده بود

أنظروا غرة الحمیده بود

روزگاری امام خواهد شد

طفل نوباوه نه پدیده بود