دل من به شوروشینه مست ماه
عالمینه
نوای عالم وآدم یا شریکت
الحسینه
اونی که زینت حیدره زینبه همه هستی
پبغمبره زینبه
تو کتاب جنون دلم نوشته دختری که
خود مادره زینبه
آرامش این دلهای بی تابه
همه می دونن که عزیز اربابه
دل من به شوروشینه مست ماه
عالمینه
نوای عالم وآدم یا شریکت
الحسینه
اونی که زینت حیدره زینبه همه هستی
پبغمبره زینبه
تو کتاب جنون دلم نوشته دختری که
خود مادره زینبه
آرامش این دلهای بی تابه
همه می دونن که عزیز اربابه
خوبان روزگار مسلمان زینبند
دیوانه حسین و پریشان زینبند
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
حتما کنیز و پیر غلامان زینبند
در جنت الحسین تمام حسینیان
هستند غرق ناز که مهمان زینبند
مرغان خوش صدای بهشتی تمامشان
بیچاره طنین حسین جان زینبند
هفتاد و چند کشته آقای کربلا
مردان آسمانی گردان زینبند
عباس با تمام جلال و ابهتش
بوده غلام حلقه به گوش و رعیتش
با درد آمدیم و به دنبال مرهمیم
کیسه به دوش کوچه ی این نسل آدمیم
ما را نوشته اند گدایان اهل بیت
پس بی دلیل نیست که سلطان عالمیم
از لطف مادری است به ما راه داده اند
صد شکر دور سفره ی مهری فراهمیم
شیرینی محبت شان را چشیده ایم
با اذن فاطمه همه سلمان و محرمیم
اینجا به یک نفس همه عیسی شوند و ما
عمری نفس نفس زده محتاج آن دمیم
بیت علی است ، چشمه ی تسبیح داوری
با این سرا بهشت ندارد برابری
خبر از ما اگر خبر دارد
از قضا صحبت قَدَر دارد
دیده در خون کند سفر ز کسی
که محرّم از او صفر دارد
دختر شیر بیشه زار شرف
کز وجود و عدم گذر دارد
دختر آفتاب و دختر آب
که از او سایه هر شجر دارد
گفتم از کوه بگویم قدمم می لرزد
از تو دم می زنم اما قلمم می لرزد
هیبت نام تو یک عمر تکانم داده ست
رسم مردانگی ات راه نشانم داده ست
پی نبردیم به یکتایی نامت زینب
کار ما نیست شناسایی نامت زینب
عالم تمام عرصه جولان زینب است
صد جبرئیل گوش به فرمان زینب است
هرچه بلا به راه خدا میرسد نکوست
نص صریح آیه قرآن زینب است
از بس دعای زینب کبری گره گشاست
حتی حسین دست به دامان زینب است
آن ما رایت گفتن در اوج غصه ها
یک گوشه از حقیقت ایمان زینب است
طوفان گریه هاست کمی دیدن حسین
تنها دلیل چهره خندان زینب است
یک لحظه پا ز راه خدا پس نمی کشد
هر کس که عالمانه مسلمان زینب است
هر کس که در عزای حسینش شریک شد
فردا به لطف فاطمه مهمان زینب است
در ماجرای شام دلم قرص و محکم است
پرهای جبرئیل نگهبان زینب است
حتی برای روزی خود غصه هم نخور
روزی خلق دست غلامان زینب است
بی تاب و بی تبی مرا بیشتر کنید
روزی زینبی مرا بیشتر کنید
غالباً آن گذری که خطرش بیشتر است
میشود قسمت آن که جگرش بیشتر است
قیمت
عبد به افتادن در سجاده ست
سنگ فرش حرم دوست زرش بیشتر است
خانه
ای هست در اینجا که کریم اند همه
سر ِ این کوچه اگر رهگذرش بیشتر است
در سیر دل جبریل هم بال و پرش ریخت
وقت طواف چهارمش خاکسترش ریخت
فطرس شد و غسل تقرب کرد روحش
هر کس که خاک چادرش را بر سرش ریخت
از زینبش زهرای دیگر ساخت زهرا
مادر تمام خویش را در دخترش ریخت
نماز
عشق به پا می کنم به نام حسین
به
نای سینه نوا می کنم به نام حسین
تو
زینبی و همه قاصرند از وصفت
کتاب
عشق تو وا می کنم به نام حسین
به
نام دلبرت اذن دخول می گیرم
طواف
کوی تو را می کنم به نام حسین
به
نام نامی معشوق شهره اند عشاق
تو
را همیشه صدا می کنم به نام حسین
من
از تو یاد گرفتم چنین عبادت را
میان
سجده دعا می کنم به نام حسین
قسم
به سجده ی تو اعتقاد من این است
نماز
سوی خدا می کنم به نام حسین
تو
آمدی که بگویی برای قرب خدا
وجود
خویش فدا می کنم به نام حسین
دمشق
و کربلا هر دو تربت عشق است
شب
ولادت تو وقت صحبت عشق است
می نویسم عشق چون تفسیر شد با نام تو
می نویسم شور چون تعبیر شد با نام تو
تا که در عرش الهی نام زیبایت شکفت
ذکر هر مُلک و مَلَک تکبیر شد با نام تو
شادی و غم در وجود پُر زِ نورت جلوه کرد
جمع بین این دو تا تصویر شد با نام تو
می نویسم پا به پای عالم بالاترین
با افق هایی که تا تکثیر شد با نام تو
یک جهان آمد پدید و قطعه ای از جنس نور
یک زمین آمد که عالم گیر شد با نام تو
حضرت حق سرزمین عشق ها را آفرید
نام زیبای تو بُرد و کربلا را آفرید
باز چشمم به دری مانده ز خواب افتاده
دلم از فرط جنون در تب و تاب افتاده
کارم انگار به یک باده ناب افتاده
کاسه در برکه مواج شراب افتاده
باده دادند که برباد دهم هستی را
بعد ساغر بزنم عربده مستی را
بنویسید بیایند مسافرترها
مست ها، دلشده ها، ازهمه شاعرترها
بنویسید به عشق دل زائرترها
که بیایند طواف، از همه جابرترها
که به ارباب جهان دلبر و دلداررسید
خواهر خون خدا قافله سالاررسید