تو و تاول وگرمی آفتاب
منو فکر دلشوره های رباب
زبان بسته ای یا ادب کرده ای ؟
بمیرم برایت که تب کرده ای
به لب های خشکت زبان می زنی
زبان را به سقف دهان می زنی
تو و تاول وگرمی آفتاب
منو فکر دلشوره های رباب
زبان بسته ای یا ادب کرده ای ؟
بمیرم برایت که تب کرده ای
به لب های خشکت زبان می زنی
زبان را به سقف دهان می زنی
دوباره عشق دوباره حکایتی دیگر
دوباره شور دوباره قیامتی دیگر
دوباره نغمه داود می رسد امشب
دوباره زمزمه ی رود می رسد امشب
دوباره از جگر کوه چشمه می جوشد
زکوچه های مدینه کرشمه می جوشد
عصا به سینه ی دریا کشیده راهی را
ز شوق حضرت موسی دویده راهی را
مسیح آمده تا خانه ی مسیحایش
کلیم سجده کند بر قدوم لیلایش
بازهم
شهرنبی معدن اسرارشده
غنچه
ای بابرکت هدیه به گلزارشده
بازهم
نام علی برلب آقاگل کرد
بازهم
حضرت ارباب پسردارشده
روزه
ماه رجب به که به آقاچسبید
تاسحرمست
ازاین لحظه دیدارشده
غنچه
ناز رباب است به قدری زیباست
چقدر
گل که به پاس قدمش خارشده
بسکه
نورانیت از چهره او می بارد
بی
سبب نیست که هر آینه ای تارشده
سفره
حیدریون رجب امشب پهن است
در
دهش سیزده انگار که تکرار شده
پسر
حیدری یوسف زهرا آمد
آخرین
حیدر ارباب بدنیا آمد
وقتی بساط عشق بازی چیده می شد
سجاده سبزی کنارش دیده می شد
یک پیرِ عاشق بادعای مستجابش
در امتحان عاشقی سنجیده می شد
صبرش اگر چه شهره ی هفت آسمان بود
گه گاهی از زخم زبان رنجیده میشد
گویا دوباره کوثری در بین راه است
کم کم سحر شام دل غمدیده می شد
از نور زهراییِ این فرزندخورشید
طومار غربت در جهان برچیده میشد
دانید این اسطوره دلدادگی کیست؟
در آسمانها این چنین نامیده میشد
او کیست؟آقازاده شمس الشموس است
آرامش جان و دل سلطان طوس است
غصه هارا که میبرم از یاد
میشود خانه ی دلم آباد
واژه در واژه میزنم فریاد
شب میلاد او مبارک باد
رجبیون "مه" رجب آمد
نخل امید را رطب آمد
نه فقط دلبر حسین آمد
بلکه تاج سر حسین آمد
نوه ی مادر حسین آمد
علی ِ اصغر حسین آمد
او شراب خم پدر باشد
علی سوم پدر باشد
پرپر شد و برگ و برش بیرون نیامد
پرپر زد و بال و پرش بیرون نیامد
کلاً بهانه بود آب و اینکه این شیر
از سینه هایِ مادرش بیرون نیامد...
....میخواست تا میدان رَوَد فردا نگویند
دیدی ربابه حیدرش بیرون نیامد!