شعر هیئت

اشعار آئینی

.

.

۱۱ مطلب با موضوع «حضرت معصومه (س)» ثبت شده است

عمری غبار حضرت معصومه ایم ما

تا در جوار حضرت معصومه ایم ما

هرچند بار حضرت معصومه ایم ما

در سایه سار حضرت معصومه ایم ما

اهل دیار حضرت معصومه ایم ما

نیست از چشم من که دریاتر

آفریده شدم سراپا، تر

دل من را خدای عزّ و جل

از همه خلق کرده رسواتر

دار عشق رضا که شد بدنم

سر ِ من را کشید بالاتر

 

عاشقم، دست از سرم بردار

سربلندم که می روم بر دار

 

 

نم نمک بوی بهاران میرسد
بوی سرسبزی ریحان میرسد

باز دل ها در تلاطم آمده
بار دیگر باز طوفان میرسد

باظهورش در کویر قم ولی
حلم و علم و فضل و عرفان میرسد

عیدی ام شکی ندارم امشب از
سوی آقای خراسان میرسد

مژده ای دادند ای هم میهنان
خواهر سلطان ایران میرسد

شاه بانوی من است و سرخوشم
از بهشتش بوی سوهان میرسد

از سر دیوانگی حالم بد است
آرزویم یک سفر قم-مشهد است

 

دست مرا گرفت و به دست قلم گذاشت
حسی که باز پای مرا در حرم گذاشت

حسی که اشکوار به چشمم قدم گذاشت
تا ((اشفعی لنا))به لبم دم به دم گذاشت

پس از کنار حجره ی پروین که رد شدم...
بی اختیار شعر سرودن بلد شدم

 

لحظه ها لحظه های رویایی

چشمها چشمه های دریایی

ابرهای بهار میبارد

قلب های پُر خروش و شیدایی

آسمان محو تابش خورشید

چه طلوعی چه صبح زیبایی

دفتر باد لابه لای چمن

گرم نقاشی و گُل آرایی

و تو ای قبله ی دلِ مریم

روی دستِ مسیح می آیی

 

منّت خویش بر سرم بگذار

روی چشمم بیا قدم بگذار

 

باده از تاکِ گُهربار که باشد خوب است

نخل پُر شاخه ثمر دار که باشد خوب است

 

عشق یک سویه به مجنون نکند فایده گاه

نام ما هم به لب یار که باشد خوب است

 

حرم عشق، دم دست که باشد زیباست

یار، دیوار به دیوار که باشد خوب است

 

به سر خان کرم، دست طمع باید داشت

پس گدا هرچه طلبکار که باشد خوب است

 

شهر قم شد حرم آل پیمبر، یعنی

گُل در اُستان نمک زار که باشد خوب است

 

بنویسید قم، امّا بسرائید بهشت

حق شفیعِ همه را حضرت معصومه نوشت

 

 

سلام بر تو که اسطوره ی حجاب شدی

جواب های سؤالات بی جواب شدی

سلام بر تو که در آسمان علم و ادب

شعاع نور شدی مثل یک شهاب شدی

به خاک کشور ایران دو نور تابان شد

رضا چو شمس شموس و تو آفتاب شدی

برای یاری دین و امام عصر خودت

شبیه عمه ی خود پای در رکاب شدی

ز بس که دست کریمت گره گشایی کرد

برای نام کریمه تو انتخاب شدی

برای شأن تو این واژه تا ابد کافی ست

رضا حسین شد و زینبش حساب شدی

خدا کند بنویسی مرا به نوکری ات

تو دختری ولی عالم فدای مادری ات

تا کی به تو از دور سلامی برسانم

از تو خبری نیست برادر نگرانم

در میزند اینبار کسی...از هیجانم

شاید که تو برگشته ای ، ای پاره جانم

 

یک روز به یعقوب اگر جامه رسیده

حالا به من از سوی رضا نامه رسیده

 

ای کاش که از تو خبری داشته باشم

در آتش عشق تو پری داشته باشم

باید به خراسان سفری داشته باشم

در راه به قم هم نظری داشته باشم

 

با خاطر آسوده بمان چشم به راهم

یک قافله محرم بخدا هست سپاهم

 

آمدی و بهشت را با خود

به دل این کویر آوردی

کوثرانه قدم زدی در شهر

خیرهای کثیر آوردی

 

آمدی و مشام هر کوچه

پر شده از شمیم احساست

یادگاری مادرت زهراست

عطر نام تو، نفحه‌ی یاست

 

مهربانی کریمه ای خانم

بانوی بی بدیل معصومه

التماس قنوت گریه ی من

الدخیل الدخیل معصومه

 

شرف الشمس شهر قم هستی

از تبار و ذراری خورشید

پای درست ملائکه حاضر

ای پناه مراجع تقلید

 

ای سایه یِ بالا سر ِ خواهر، برادر

ای جانِ از جانِ خودم بهتر، برادر

خواهر همان احساس مادر بر برادر

دارم برایت می شوم مادر، برادر

 

ای سوره چشمی بر من ِ آیه بیانداز

یعنی نگاهی هم به همسایه بیانداز

یک بار ِِ دیگر بر سرم سایه بیانداز

بر خواهرانش سایه دارد هر برادر