امشب از آسمان چشمانت
دسته دسته ستاره می چینم
در غزل گریهی زلالت آه
سرخی چارپاره می بینم
زخمهای دل غریبت را
مرهم و التیام آوردم
باز از محضر رسول الله
به حضورت سلام آوردم
امشب از آسمان چشمانت
دسته دسته ستاره می چینم
در غزل گریهی زلالت آه
سرخی چارپاره می بینم
زخمهای دل غریبت را
مرهم و التیام آوردم
باز از محضر رسول الله
به حضورت سلام آوردم
با بی کسی و غربت و غم می سازیم
با شیون و آه دم به دم می سازیم
سوگند به آن چهار قبر خاکی
یک روز برایتان حرم می سازیم
******
غروب قافله یادت نمیرفت
صدای هلهله یادت نمیرفت
گلو و قلب و چشمت سوخت عمری
سه تیر حرمله یادت نمیرفت
یک طرف کاغذ و یک سو قلمش افتاده
قلمش نه دمِ تیغ دو دمش افتاده
مثل روز دهم از فرط عطش با طفلان
درشب حجره به روی شکمش افتاده
آخرین لحظه همان لحظه ی تلخی ست که مرد
دیده از دست ابالفضل علمش افتاده
من پنجمین ولی خداوند قادرم
همنام مصطفی و ملقب به باقرم
گنجینه ی علوم الهی است سینه ام
از نسل سفره دار کریم مدینه ام
مشهور شهرم و کرم ابراز می کنم
با یک نظر ز کار گره باز می کنم
دلی شکسته وچشمی زگریه،تردارم
گشوده ام پر اگر نیت سفر دارم
اگرچه ماه محرم خزان شدم اما
همیشه چند دهه روضه در صفردارم
همه زمرگ پدر ارث می برند ومن
بساط گریه ام ارثی ست کز پدر دارم
من امام تمام دنیایم
برتمامی خلق مولایم
باقر علم احمدوعلی ام
چونکه من هم زنسل زهرایم
روزها شمس وماه هم هرشب
روی خود می نهند برپایم
روی بال دعاو سجاده
آسمان غرق درتماشایم
من شکافنده علوم شدم
ازدعاهای خیربابایم
گوهر علم وآیه های حدیث
ریزداز درّسرخ لبهایم
من امام طلوع امروزم
من شفیع غروب فردایم
دست بردامنم اگر بزنید
اززمین تابهشت پربزنید
نگاه چشم ترم کل صحنه هارا دید
در این میان فقط از دست زجر می ترسید
اگرچه سینه ام از هرم زهر می سوزد
ولی وجود من از داغ کربلا خشکید
چه گویمت که کجا رفتمُ چه هادیدم
دراوج کودکیم قامتم زغصه خمید
عمامه بر میدارم از سر ، حرف دارم
هر جا بیاید نام مادر حرف دارم
هر چه می آید بر سر ما از سقیفه ست
از غربت بسیار حیدر حرف دارم
از سیلی و دیوار و زخم سر بماند
این بار از یک داغ دیگر حرف دارم
پدر گریه برای پسرش گریه کند
در عزای پسر خون جگرش گریه کند
داغ اولاد پدر را به زمین خواهد زد
شک ندارم که شکسته کمرش گریه کند
زود از عرش معلی به زمین می اید
تا که بالای سر محتضرش گریه کند
باز روزی ما غم است آقا
اشک با دیده محرم است آقا
فرصت گریه با امام زمان
باز امشب فراهم است آقا
پای آن غصه ها که خوردی تو
من اگر جان دهم کم است آقا
تو عزادار کربلا هستی
تا که این عالم ،عالم است آقا
آری آری شب عزای شما
پیشواز محرم است آقا
تا قیامت به پیش چشمانت
رأس بر نی مجسم است آقا
چشم تو یاد کربلا دریاست
همه روزهایت عاشوراست
در میان قنوت چشمانم
عکس یک قبر خاکی افتاده
سنگ غربت شکسته بغضم را
دیده ام،صبر خود ز کف داده
کاروان دل شکسته ی من
رهسپار بقیع ویران است
زائرم،زائر امامی که
از غمش سینه بیت الاحزان است ...
نینوا را سوزاند- ناله ام عاقبت این بیت عزا را سوزاند
به عبا پیچیدم- می کشم آه،همین آه عبا را سوزاند
باز هم سوخت لبم- کف آبی،عطشم کرببلا را سوزاند
صحبت از عاشقی و عشق جگر می خواهد
دم زدن از لب معشوق شِکر می خواهد
بال در بال مَلِک دور مَلَک چرخ زدن
نظر حضرت حق، همّت پَر می خواهد
به هواخواهی از یار، علمدار شدن
سینه ای همچو ابالفضل سپر می خواهد
آسمان موهبتی باز فرستاد زمین
صید این موهبت ای دوست هنر می خواهد
نیست معلوم حسن باز نوه خواسته است
یا دل حضرت سجاد پسر می خواهد
دامن فاطمه ای باز قمربار شده
علی دوم زهراست، پسردار شده
در حلم و وفا حسن زبانزد دارد
در جود و سخا شکوه بی حد دارد
در قامت او صلابت حیدری ست
در چهره ی خود نور محمد دارد
حرفی نزن از تشنگی دریا رسیده
از بی پناهی ها مگو مأوی رسیده
پیغمبر آمد خیر نازل شد از آن پس
فیض مدام از عالم بالا رسبده
فرخنده فیضِ فرخ و فرزانه ای که
آوازه اش تا سدره و طوبی رسیده
آن مدعی کز نسل احمد حرف می زد
حالا ببیند چارمین آقا رسیده
این چارمین حیدر نصب این پنجمین دُر
از کوثر پر گوهر زهرا رسیده
داعیه داری که به علمش ناز می کرد
کارش به شاگردی این آقا رسیده
با " کعب الاحبار" و "هریره" دین نمی ماند
با " قال باقر" شیعه تا اینجا رسیده
لطفش همیشه شامل حال گداهاست
از لطف و از آقایی اش بر ما رسیده
یا باقر العلم النبیّین یا محمّد
فرقی نداری در حقیقت با محمّد