شعر هیئت

اشعار آئینی

.

.

۱۲ مطلب با موضوع «امام محمد باقر (ع) :: مرثیه» ثبت شده است

امشب از آسمان چشمانت

دسته دسته ستاره می چینم

در غزل گریه‌ی زلالت آه

سرخی چارپاره می بینم

 

زخمهای دل غریبت را

مرهم و التیام آوردم

باز از محضر رسول الله

به حضورت سلام آوردم

 

با بی کسی و غربت و غم می سازیم

با شیون و آه دم به دم می سازیم

سوگند به آن چهار قبر خاکی

یک روز برایتان حرم می سازیم

******

غروب قافله یادت نمی‌رفت

صدای هلهله یادت نمی‌رفت

گلو و قلب و چشمت ‌سوخت عمری

سه تیر حرمله یادت نمی‌رفت

 

یک طرف کاغذ و یک سو قلمش افتاده

قلمش نه دمِ تیغ دو دمش افتاده

 

مثل روز دهم از فرط عطش با طفلان

درشب حجره به روی شکمش افتاده

 

آخرین لحظه همان لحظه ی تلخی ست که مرد

دیده از دست ابالفضل علمش افتاده

 

من پنجمین ولی خداوند قادرم

همنام مصطفی و ملقب به باقرم

گنجینه ی علوم الهی است سینه ام

از نسل سفره دار کریم مدینه ام

مشهور شهرم و کرم ابراز می کنم

با یک نظر ز کار گره باز می کنم

دلی شکسته وچشمی زگریه،تردارم

گشوده ام پر اگر نیت سفر دارم

اگرچه ماه محرم خزان شدم اما

همیشه چند دهه روضه در صفردارم

همه زمرگ پدر ارث می برند ومن

بساط گریه ام ارثی ست کز پدر دارم

من امام تمام دنیایم

برتمامی خلق مولایم

باقر علم احمدوعلی ام

چونکه من هم زنسل زهرایم

روزها شمس وماه هم هرشب

روی خود می نهند برپایم

روی بال دعاو سجاده

آسمان غرق درتماشایم

من شکافنده علوم شدم

ازدعاهای خیربابایم

گوهر علم وآیه های حدیث

ریزداز درّسرخ لبهایم

من امام طلوع امروزم

من شفیع غروب فردایم

دست بردامنم اگر بزنید

اززمین تابهشت پربزنید

نگاه چشم ترم کل صحنه هارا دید

در این میان فقط از دست زجر می ترسید

اگرچه سینه ام از هرم زهر می سوزد

ولی وجود من از داغ کربلا خشکید

چه گویمت که کجا رفتمُ چه هادیدم

دراوج کودکیم قامتم زغصه خمید


عمامه بر میدارم از سر ، حرف دارم

هر جا بیاید نام مادر حرف دارم

هر چه می آید بر سر ما از سقیفه ست

از غربت بسیار حیدر حرف دارم

از سیلی و دیوار و زخم سر بماند

این بار از یک داغ دیگر حرف دارم

پدر گریه برای پسرش گریه کند

در عزای پسر خون جگرش گریه کند

داغ اولاد پدر را به زمین خواهد زد

شک ندارم که شکسته کمرش گریه کند

زود از عرش معلی به زمین می اید

تا که بالای سر محتضرش گریه کند


باز روزی ما غم است آقا

اشک با دیده محرم است آقا

فرصت گریه با امام زمان

باز امشب فراهم است آقا

پای آن غصه ها که خوردی تو

من اگر جان دهم کم است آقا

تو عزادار کربلا هستی

تا که این عالم ،عالم است آقا

آری آری شب عزای شما

پیشواز محرم است آقا

تا قیامت به پیش چشمانت

رأس بر نی مجسم است آقا

چشم تو یاد کربلا دریاست

همه روزهایت عاشوراست

در میان قنوت چشمانم

عکس یک قبر خاکی افتاده

سنگ غربت شکسته بغضم را

دیده ام،صبر خود ز کف داده

 

کاروان دل شکسته ی من

رهسپار بقیع ویران است

زائرم،زائر امامی که

از غمش سینه بیت الاحزان است ...

 

نینوا را سوزاند- ناله ام عاقبت این بیت عزا را سوزاند

به عبا پیچیدم- می کشم آه،همین آه عبا را سوزاند

باز هم سوخت لبم- کف آبی،عطشم کرببلا را سوزاند