بر تو از نزدیک آقا جان سلامم آرزوست
با شما عمریست این چندین کلامم آرزوست
دوست دارم دوستت باشم به هر قیمت شده
دشمنی با دشمنانت صبح و شامم آرزوست
چون شهیدانی که گمنامند امّا با تُواند
ترک جان و ترک نان و ترک نامم آرزوست
بر تو از نزدیک آقا جان سلامم آرزوست
با شما عمریست این چندین کلامم آرزوست
دوست دارم دوستت باشم به هر قیمت شده
دشمنی با دشمنانت صبح و شامم آرزوست
چون شهیدانی که گمنامند امّا با تُواند
ترک جان و ترک نان و ترک نامم آرزوست
از من مگیر این دست خالی را که دادی
این دستمال اشک و حالی را که دادی
من آن فقیر بیسر و پایِ توام که
خرج گناهش کرده مالی را که دادی
روزی چشمم را «بکاء الفاقدین» کن
سهم دعای این حوالی را که دادی
آقای جمکران سلام...
افسوس می خورم که غایبم از انتظار تو
شرمنده بی سلام رد شده ام از کنار تو
پر سوخت سینه سوخت به دنبال نور تو
باور نمی کنم که رد شد ه ام از مدار تو
جانی نمانده است که بخشم چو حاتمی
نرگس شدی که من نشوم مثل خار تو
به
تمنای طلوع تو جهان چشم به راه
به امید قدمت کون و مکان چشم به راه
سالها میرود و حرف دل من این است
تا به کی صبر کنم؟ تا چه زمان چشم به راه؟
شهر یکپارچه از دوری تو میگرید
همه از مرد و زن و پیر و جوان چشم به راه
ما را بزن دوباره صدا هرچه خواستی
مثل غلام مثل گدا، هرچه خواستی
پر کن دوباره کیل مرا ایـــــها العــزیــز
یابن الحسن برای خدا هرچه خواستی
آقا بریز حین تُصَلّـــی و تَقـــنُتَـــت
در دست خالی فقرا هرچه خواستی