داد دستان ملائک، قلم و دفتر را
بعد جوشاند به فردوس برین، کوثر را
خواست هاتف بنویسد به تناوب یا عشق
جبرئیل آمد و گسترد برایش، پر را
باید از ظرف زمین لیقه و جوهر می ساخت
شست با عطر گلاب نفسش قمصر را
مشت خاکی سپس از کرب و بلا آوردند
تا نوشتندمقامات علی اکبر را
از گل اشک کمی آب مهیا کردند
کام ما را ز شراب لب او تر کردند
می وزد از سحر هر نفست باد بهشت
می شود زنده به یاد لب تو یاد بهشت